گلستان ادبیات

متن مرتبط با «دلنوشته های از ته دل» در سایت گلستان ادبیات نوشته شده است

دلنوشته ای از ته دل

  • … نیستی و دلتنگ تو هستم ، با اینکه همیشه به یادتم ، باز هم در این یاد در فکر تو هستم نیستی و اشک است که حلقه زده در چشمانم ، یک لحظه در فکر رفتم که کاش اینک بودی در کنارم که آرامش بدهی به قلبم ، دلم گرفته همنفسم تو خودت میدانی که وقتی نباشی در کنارم ، مثل حالا آشفته و پریشانم در این هوایی که دلم گرفته ، کاش میشد در کنارم بودی و با حضورت آرامم میکردی که چگونه معجزه میشود، با وجود تو چه غوغایی میشود در دلم! تا که میخواهم از این عالم دلتنگی رها شوم ، انگار که میخواهم از این دنیا جدا شوم ! مگر آنکه یک آدم سر به هوا شوم ، تا در آن لحظه بی نفس ، بی هوا شوم ! نیستی و نب,دلنوشته های از ته دل ...ادامه مطلب

  • ازجنس مردم

  •   یاد دارم در غروبی سرد سرد، می گذشت از کوچه ما دوره گرد   داد می زد: "کهنه قالی می خرم، دست دوم، جنس عالی می خرم، کوزه و ظرف سفالی می خرم، گر نداری، شیشه خالی می خرم"، اشک در چشمان بابا حلقه بست، عاقبت آهی کشید، بغض اش شکست، اول ماه است و نان در سفره نیست، ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟!!! سوختم، دیدم که بابا پیر بود بدتر از او، خواهرم دلگیر بود   بوی نان تازه هوش اش برده بود اتفاقا مادرم هم، روزه بود   صورت اش دیدم که لک برداشته دست خوش رنگ اش، ترک برداشته   باز هم بانگ درشت پیرمرد پرده اندیشه ام را پاره کرد...، "دوره گردم، کهنه قالی می خرم، دست دوم، جنس عالی,مردی ازجنس مردم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها